وقتی نگاه میکنم به ماه توی آسمون...فک میکنی چی میبینم...بجز تو وگذشتمون...تموم این ثانیه ها فقط به تو فک میکنم...لحظه به لحظه بیصدا فقط به تو فک میکنم...
شبونه شونه های من...وقتی میشن بی تکیه گاه...فقط تورو ازم میخوان با التماس این نگاه...
نظرات شما عزیزان:

پاسخ: آره...ما شبیه همیم...

.gif)
ابی هم همین طور آهنگ های قدیمیش عالی ان اما الان باش حال نمیکنم شادمهر نیز همین طور اصلا قیافشون شبیه زن ها شده ... هه
داریوشو حال میکنی چه مردونست : ) قمیشی نیز همین طور و ...
پاسخ: تیپ و قیافه ی خواننده ها زیاد برام مهم نیس...ولی در اینکه صدا و آهنگای داریوش بسیار مردانه و مغرورن شکی نیس... شاعر میگه : "مردانگی" چو شد ننگ...بر "مرد" عرصه شد تنگ...

.gif)
مرسی ممنون از لطفت همین ک یبار توضیح دادی ی دنیا بود
خعلی ممنون
پستتون از فروغ بود چرا دست نوشته خودتون رو نزاشتین ؟
پاسخ: چون امشب این شعر فروغ خیلی روم تاثیر گذاشت...واقعا دلم میخواست بذارمش...شایدم نباید میذاشتم... :|

نخواستید بیشتر بگید کنار کشیدید ؟ ینی انقد من دور شدم از منظور شما ؟
پاسخ: تمام منظور من توی همون جمله ی اولی که وقتی راه چاره رو پرسیدین گفتم بود... اما کنار کشیدم چون حس کردم از توضیح دادن بیشتر ناتوانم فقط بیشتر گیج میکنم...

من اگ بخوام با روحم برم جلو الان تو کوه نشسته بودم ویالون میزدم
تو روستا ساده زندگی میکردم بدور از تمام تجملات و ...
بجای مهندسی کارگردانی میخوندم ...
دور بودم از همه چی ... نه از انسانیت و انسان ها (بقول شریعتی : در انزوا پاک ماندن نه سخت است نه با ارزش )
نمیگم فراری ام از انسان ها نه اگ برم دنبال روحم شاید تا آخر عمرم نتونم ازدواج کنم شاید گرسنه هم بمونم هه
دنیا طوریه که نمیشه دنبال علاقت بری خواهر
پاسخ: پس منظور منو اصلااااا متوجه نشدین...اتفاقا من از آدمایی که شما توصیف کردین متنفرم...بیخیال! من تو تفهیم کردن مسائل ضعیفم...

پاسخ: باشه...
پاسخ: تو وبتون توضیح دادم همین الان...

پاسخ: نمیدونم...فقط میدونم باید بفهمین که واقعا توی مسائل مختلف زندگیتون...چی میخواین...واقعا و درحقیقت چی بیشتر راضی تون میکنه...(امیدوارم منظورمو رسونده باشم...)

.gif)
پاسخ: آها...اما من با اینکه تا حالا ساکن تهران نبودم ولی اکثر پارکاش رو رفتم...! یه وقت فک نکنین خیلی ددریم! داداشم خیلی اهله...

اما در حقیقت آره ... کلا داغونم بخاطر همین کارا
علیرضا بهم میگفت : تو کارایی انجام میدی که جوابگوی روح مشتاقت نیست و بخاطر همین گاهی داغونی ...
علیرضا یکی از دوستامه که الان تو قزوین طلبه است پست "این نیز عنوان و نامی نگرفته ! " در اواخر صفحه ی اول درباره ی علیرضا نوشتم بخاطر همین اسم بردم
پاسخ: من قبلا خیلیییییی اینجوری بودم...منظورم یکی دوسال پیشه...واقعا عذاب میده گاهی آدمو...انگار خودت داری برا خودت کم میذاری...انگار خودت داری با تیغ کارات(کارهایی که ممکنه درظاهر بد نباشن و اصلا مشکلی نداشته باشن!) روح خودتو آروم آروم خراش میدی...حتی ممکنه گاهی خودت نفهمی...بنظر انسان جالب و "خوبی" میان آقا علیرضا...

تو نترس بپرس من اگ خواستم جواب نمیدم اما تو بنا رو بزار به جواب دادن
مشکلی نداره بپرس این روزا خعلی چیزا به خعلی آدما مربوط نمیشه اما خصلت آدمی ای دیگ کنجکاویم و به اصطلاح عامیانه فوضول حتی منم دوست دارم 20 سوالی درباره ی زندگی افراد مختلفو په توام هراسی نداشته باش راحت باش با ما خواهرم
راستی در مورد همکاری در نویسندگی هم خوشحالم و تبریک میگم به خودم
.gif)
پاسخ:مرسی مرسییییی...مرسییییییییییییییییییییی! الان میام تو وبتون ازتون میپرسم!
موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،